مستیم از جام تهی ، از نشئه های آگهی
یک جرعه از این گر زنی ، آتش به عالم افکنی

جن و ملک در ساز ما ، گویند جمله راز ما
ما فاتحان آخریم ، چون عشق می ماند بجا

گفتا که مجنون گشته ای ، یا مانده ای اندر دویی
بر خوان وحدت برنشین ، چون خود نیابی در تویی

مرغ سحر با نای و نی ، سر زد چو بر بازار وی
آنجا خموش و پخته شد ، در نزد آن فرخنده پی


مشخصات

آخرین جستجو ها